نتایج جستجو برای عبارت :

ما سیاهی لشگر نیستیم

یکه بود و بی‌حریف، این شد که لشگر باب شدلشگری را کشت، جنگ نابرابر باب شدتیغ بر کف با نقابی از دل لشگر گذشتدر عرب، تشبیه ابروها به خنجر باب شدهیبتش را چون مؤذن داخل محراب دیدابتدای هر اذان "الله اکبر" باب شدشیعیان توحیدشان را در ولایت یافتنددر نماز این شد که بعد از حمد، کوثر باب شداصلا از وقتی که فهمیدیم کوثر با علی‌ستختم قرآن بین ما از جزء آخر باب شدگفت پیغمبر "انا علمٌ علیٌ بابها"در مدینه ناگهان سوزاندن در باب شد!هر چه را شد باب کردند، آخرش
 جعفری گوید شنیدم حضرت   ابوالحسن ع بمن فرمود چرا مینگرمکه تو نزد عبدالرحمان بن یعقوب هستی   جماری  عرضکرداو دایی من است  حضرت فرمود او در باره خدا سحخن ناهمواری گوید خدارا بصورت اجسام و اوصاف ان ان وصف کند و پس باو همنشین شو ومارا واگذاریابا بشین واوراترک کن  عرضکردم  او هرچه میخواهد بگوید بمن چه زیانی دارد وقتیکه من نگویم انچه را که او گوید ابوالحسن ع فرمود ایا نمی ترسی از اینکه باو عذابی نازل کردد و هردو ی شما را فرا گیرد ایا ندانی داست
نام بلندش نقل هر منبر علی اکبردر آسمان معرفت، اختر علی اکبراز ساکنان عرش بالاتر، علی اکبرنور خدا را خوب بنگر در علی اکبرتا روز محشر رحمت حق بر علی اکبرچشم فلک هرگز ندیده مثل و همتایشآورده با خود خنده را، بر وجه بابایشدل بُرده از آل عبا با روی زیبایشبر بیت بابایش شده زیور علی اکبرتا روز محشر رحمت حق بر علی اکبردلداده ی حیدر شدن، توحید یعنی اینمست از می کوثر شدن، توحید یعنی اینعبد علی اکبر شدن، توحید یعنی ایندر ذات حق ممسوس چون حیدر، علی اکبر
ناصر عباسی–اسمیه شهر
ای دوست درد من زیاد و دشت هبر دنه های
تیسه دلبر شومه در به در وومه تیسه دلبر اسمی این شهر وومه
شومه لات شمی محله سر وومه شومه دلبر شهری کلانتر وومه
شومه دلبر تی قلبی تک پر وومه دیوانه خاطر شی دلبر وومه
شهر آمل من همه ره سر وومه تی خاطری کیجا شور و شر وومه
من شی تنها تنی هوادارمه تنها لشگر من تنی چودارمه
دل هاده تو شه تی دلدار وومه تا آخر عمر کیجا تنی یار وومه
اگه بخوای من تی هوادار وومه
بییری سر جنگ تی سردار وومه تی خاطری از
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۸ روز هفتم
از کربلا رنگ خوشی دیدم؟! ندیدمبی شیر ماندم، بین هر خیمه دویدمدیشب فقط تا صبح طفلم داد می زدخیلی خجالت از بنی هاشم کشیدم***ای کاش این داغی که دیدم خواب باشدطفلم سلامت، محضر ارباب باشدگفتم: حسینم، حاضرم در بین این دشت...تشنه بمیرم، اصغرم سیراب باشد***مولای من حیران و سرافکنده آمدرو زد سوی دشمن ولی شرمنده آمدوقتی که بر می گشت با چشم پر از آباز لشگر دشمن صدای خنده آمد***تیری در این لشگر نبود
ناصر عباسی–اسمیه شهر
ای دوست درد من زیاد و دشت هبر دنه های
تیسه دلبر شومه در به در وومه تیسه دلبر اسمی این شهر وومه
شومه لات شمی محله سر وومه شومه دلبر شهری کلانتر وومه
شومه دلبر تی قلبی تک پر وومه دیوانه خاطر شی دلبر وومه
شهر آمل من همه ره سر وومه تی خاطری کیجا شور و شر وومه
من شی تنها تنی هوادارمه تنها لشگر من تنی چودارمه
دل هاده تو شه تی دلدار وومه تا آخر عمر کیجا تنی یار وومه
اگه بخوای من تی هوادار وومه
بییری سر جنگ تی سردار وومه تی خاطری از
فرماندهان

اسطوره های

لشگر قهرمان

حضرت سیدالشهدا {علیه
السلام} 




"شهید حاج
حسین اسکندرلو"

.

- از فرماندهان
پرآوازه و محبوب

لشگر ۲۷ و لشگر ۱۰ و
از نیروهای قدیمی

پادگان حضرت ولیعصر
{عج} سپاه تهران

.

.

"سردار
جانباز حاج علی فضلی"

.

- از نیروهای قدیمی
سپاه تهران

فرمانده سابق لشگر ۲۷
، لشگر ۱۰

و فرمانده تیپ (لشگر)
حضرت المهدی {عج}

.

ایشان همچنین در
قرارگاه برون مرزی سپاه

نقش مهم و تاثیرگذاری
داشت

و نقش درخشانی در
مقابله با فتنه سال ۷۸

و مقابله
بسم الله الرحمن الرحیمصورتش خیس اشک بود؛ مژده ای شنیده بود که  قلبش را آرام می کرد.دیگر ترسی نداشت از اینکه خود به ملاقات مرگ رود یا مرگ او را در آغوش گیرد.دقایقی قبل، رسول خدا صلی الله علیه وآله، با او از رجعت گفته بود و از بازگشت مومنان در زمانه ظهور. آن روز سلمان محمّدی از پیامبر شنید که:«آخرین جانشین من، مهدی است.همان که زمانه ظهورش را درک خواهید کرد؛ تو، و هر که مثل تو باشد.و هر که با معرفتی راستین، او را پیروی کند». اشک شوق سلمان روی گونه
در زمان های دور حاکمی با لباس مبدل برای سرکشی و درک اوضاع به میان مردم می رفت. از قضا روزی از محلی می گذشت، سه مرد با هم در حال گفتگو بودند حاکم از آنان اجازه گرفت تا لحظه ای در کنارشان باشد.
یکی از مردان گفت آرزو دارم فرمانده لشگر کشورم باشم، دومی گفت من دوست دارم وزیر دارائی کشور باشم و سومی آهی کشید و گفت شنیده ام حاکم همسر زیبائی دارد مثل ماه ای کاش می شد من شبی را در کنار همسر حاکم می گذراندم.
حاکم که کناری نشسته بود پس از شنیدن آرزو های آنان
بچه که بودم هر بار با مادرم در خیابان راه می رفتم به این فکر می کردم که همینطور که من آدم های اطراف را می بینم و از کنارم می گذرند و در تمام مدت عمر من نقش آنها در زندگی من همین 30 ثانیه است من هم برای آنها همین حکم را دارم. به این فکر می کردم که من هم از تمام عمر آنها همین یک جمله کوتاه را که در حال گذر می گویند می شنوم به اینکه آنها هر کدام برای خود یک «من» هستند و برای من «آدم های زندگی ام». کسانی که در زندگی من سیاهی لشگر هستند و در زندگی خودشان نق
سحرگاه یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۲ عراق حمله گسترده‌ای را با نیت اشغال خوزستان آغاز کرد. لشگر عراق با صدها تانک روسی پیشرفته و چندین نفربر زرهی توانستند به مرز ایران تعرض کرده و قسمتی از خاک ایران را تصرف کنند...
بلافاصله جلسه فوق‌العاده‌ای میان سران ارتش و دولت برگزار شد. لشگر زرهی نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی از اهواز وارد عمل شد و نیروهای عراقی را تار و مار میکند. واکنش ایران نسبت به تجاوز عراق چنان سریع بود که ساعت ۹ صبح نماینده عراق در سازمان ملل
 حضرت صادق ع فرمود برای مومن سراوار نیست  که در مجلسی  بنشیند که خداوند فرمانی شود و ان مومن قدرت بر  بخمزدن ان مجلس نداشته باشد  2 جعفری گوبد شنبدم حضدت ابوالحسن  ع  بمن فرمود چرا مینگرم که تو نزد عبدالدحمن بن یعقوب. هیتی  جعفری عرضکرد او دایی من است حضرت فرموداو در باره خدا  سخن نا همواری گوبد خدارا بصورت اجسام و اوصاف ان وصف کندپس یا باو همنشین شو و ماراواگزار یابا مابنشین و اوراترک کن عرضکردم او هرچه میخواهد بگوید بمن چه زیانی دارد  وفت
به احمد خواهشی دارم سر یار
نخواهد شعرهای فایز زار
بگو تا باز بر گفتار خوبت
که تا محشر بماند یاد این زار!
***
خیالت آورد بر من شبیخون
شبیخون خون احسانت شبیخون
شبیخون زد بفایز لشگر غم
شبی آب آید از چشمم شبی خون
***
بدارالملک تن؟ دل پادشاه است
جواره در اطاعت چون سپاهست
نه هرجا رو نماید یار فایز
که را قدرت که گوید این نه ما هست
شهریور یا مرداد بود؛ حرف زدیم...گفت من دل نازک نیستم اما آشفته شدم.
گفتم ببخشید باعث آشفتگی شما شدم.
جواب داد: این همه آشفته حالی این همه نازک خیالی ای به دوش افکنده گیسو از تو دارم...
صبح خواستم اسکرین شات این پیامش رو براش بفرستم.
گفتم تحمل دلتنگی درد داره؛ چرا دردش رو بی حاصل کنم. بگذار عبور کنه ازین روزها...
نام کتاب : حسین بن علی ( شهادت ) نویسنده : پرویز امینی انتشارات : وزیر توضیحات :این کتاب نحوه ی به شهادت رساندن امام حسین در مقابله با لشگر دشمن را توضیح می دهد که دیگر کسی از یاوران امام باقی نمانده بود و همه به شهادت رسیده بودند و تنها امام حسین باقی مانده بود و حتی وقتی امام برای مبارزه می رود لشگریان دشمن قوانین جنگ را زیر پا می گذارند و امام را دور تا دور محاصره می کنند و چون این کتاب به بیان قصه های دینی به زبان ساده پرداخته مناسب همه ی گروه
از دوشنبه عصر که هواپیما توی فرودگاه اهواز نشست، تا جمعه ظهر که با پرواز ساعت ۱۰ و پنجاه دقیقه از همان فرودگاه به تهران برگشتم روزهایی بر من گذشت شبیه به رویا و اگر میخواهی بدانی چرا، پست های سال پیش همین وبلاگ را بخوان.
من با هم بیرون رفتیم، بستنی خوردیم، فلافل‌هایمان را توی لشگر آباد پر کردیم، خندیدیم... ما زندگی کردیم و زندگی چیز بود که من پیش از این روزها تصوری از آن نداشتم.
و من حس می‌کنم هنوز هم ممکن است از خواب بیدار شوم.
قدیم ها وقتی کسی رهبر بود واقعا قدرت داشت مثلا رئیس یک لشگر جنگی خودش قدرتمند و جنگجو بود و از همه جلوتر هم وارد جنگ می شد اما حالا چه؟ حالا می بینی یک نفر که قادر به کشتن حتی یک پشه هم نیست نه تنها وارد جنگ نمی شود بلکه در امن ترین نقطه کشور پناه می گیرد و هدایت یک ارتش  را در دست دارد. واقعا چه اتفاقی افتاده است؟
ادامه مطلب
صبح روز سوم مرداد ماه فرمانده لشگر سیدحمید سالکی از جنوب پیغام داد که گردان‌ دیگری را به آبادان بفرست. ایشان همزمان فرماندهی لشگر انصارالحسین علیه‌السلام مسئولیت لشگر مهندسی ۴۰ صاحب الزمان را هم داشتند. و لذا به دلیل شرایط پیچیده در جنوب مستقر بودند. 
   علیرغم این درخواست دل دل می‌کردم که گردان دیگری را از چارزبر به جنوب بفرستم یا نه، ولی چون دستور فرماندهی بود به گردان حضرت علی‌اکبر (۱۵۴) گفتم آماده شوند و این آماده شدن آنقدر به درازا ک
بسم‌الله الرحمن الرحیم
دورهمی همرزمان گردان‌های ادوات و توپخانه با حضور سردار حاج مهدی کیانی فرمانده لشگر ۳۲ انصارالحسین علیه‌السلام در عملیات والفجر ۸ به میزبانی برادران سیدمحمد موسوی و اکبر عباسی در همدان روز پنج‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸ برگزار شد. 

 
حاج حمید حسام و نورخدا ساکی دیده‌بانان خستگی ناپذیر گردان ادوات
حاج مهدی کیانی فرمانده لشگر ۳۲ انصارالحسین علیه‌السلام در عملیات والفجر ۸ 
حاج اکبر امیرپور (عمو اکبر) از همرزمان شهید علی
​​​
بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد
ای فاتح بی لشگر من خانه ات آباد
 
تا کی بنویسم که تو می آیی و هر بار
قولِ "سرِ خرمن بدهی" ، دست مریزاد
 
حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
 
دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم
مجنونم و یک شاعرِ دیوانه ی دل شاد
 
دستم به جدایی برسد، رحم ندارم
بد شد "گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد"
 
با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما
ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد
 
تلخ است اگر دوریِ شیرین به خدا شکر
ا
بسیج و بسیجی در شعر و ادب
بسیج عطری است آسمانی که از جوانه های تراوش می شود و پایگاهی است برای مُشت های گره شده./ بسیج حنجره ای است سوزان بر ای سرودن حماسه های سترگ و خورشیدی است تابناک برای شب های سرد و تاریک و وحشت زا. بسیج سپاهی است مسلّح به ایمان و مجهّز به عشق و ریسمانی است برای بالا رفتن از شانه های خیس آسمان.
بسیج لشگر حسین مظلوم است در روز عاشورا و رگبار اللّه اکبر و فریاد تکبیرها./بسیج میعادگاهی است برای کبوتران سرخ دلی که دل هایشان برای
فرهنگ بسیجی/ 63فرصت شناسی / 2هرگز وقت را بیهوده تلف نکنید!شهید حاج حسین خرازی همیشه بچه ها را دعوت به #مطالعه احکام می کرد و می گفت:"هرگز وقت را بیهوده تلف نکنید!" او خود، اوقات فراغتش را پیوسته به #مطالعه می گذراند.کتاب «سیمای سرداران شهید اسلام»/جلد ۱- حاج حسین خرازی، فرمانده لشگر امام حسین (علیه السلام)/صفحه ۷۲
وقت هایی که در زیارت نامه شهدا لقلقه زبانم میکنم که: فیالیتنی کنت معکم فافوز معکم، یاد حرف سردار می افتم که می‌گفتند: شهدا اگر الان زنده بودند، خواب و خوراک و استراحت نداشتند. 
در خفقان این دوران، باید تشکیلاتی و انفرادی سنگر به سنگر پیش رفت و برای امام فتوحات به دست آورد. سنگر خودسازی، فرهنگ، علم. 
هرازگاهی لازم است آدم ترمزش را بکشد. نگاهی به پشت سر و روبه رو انداخته و دوباره هدف گذاری کند. شاید شرایط سنگرهای جدیدی را اقتضا کرده و شهید بطلب
سردار عصمتی پور در دوران خالصانه خدمتش در پستهای مختلف سازمانی اشتغال به کار داشت ، از جمله وی معاون آموزش لشگر ۲۱ امام ، معاون عملیات سپاه هشتم ثامن الائمه ، فرمانده گروهان و گردان ضربت ، مدیر تحقیق و مطالعات متون درسی ، معاون سازمان اد.ع ، معاون طرح و تحقیقات آموزشی ، معاون علمیات قرارگاه مرکزی رمضان و موسس مرکز آموزش شهید ثابت خواه بود
مشاهده مطلب در کانال
 
ستاره ۳۴ ساله آسمان کربلا و بزرگ‌ترین یار و یاور حسین(ع). عباس یعنی چهره درهم کشیده و این نام نشان از صلابت و توانمندی سقای کربلا دارد. او فرزند علی(ع) و برادر حسین(ع) بود، با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد. عباس(ع) این ادب و فروتنی را تا لحظه آخر بر خود واجب می‌دانست. او بهترین الگوی رشادت بود. زیرا پرچم دار سپاه بود و پرچم را به دست رشیدترین و شجاع ترین افراد لشگر می‌سپارند. او به اندازه‌ای محو یار شده بود که بر امواج دل انگیز آب روان
مگر می‌شد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور می‌توانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَه‌لَه می‌زد...
 
ادامه داستان در ادامه مطلب...
 
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
 
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.ir/dastanhaye_mamnooe
https://t.me/dastanhaye_mamnooe
 
ادامه مطلب
11-  و من کلام له (علیه السلام)
> لابنه محمد ابن الحنفیة لما أعطاه الرایة یوم الجمل <
تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَی نَاجِذِکَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَی الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ.
خطبه 011-خطاب به محمد حنفیه 
آموزش نظامی 
اگر کوهها از جای کنده شوند تو ثابت و استوار باش، دندانها را بر هم بفشار، کاسه سرت را
بالاخره پاسپورت پسرمان رسید. ولی با شش روز تاخیر! طوری که وقتی برای ویزاکردن نماند... (آنقدر برای پیگیری هرروز زنگ زده بودم به پستچی، که وقتی آمد دم در و گذرنامه را داد به دستم، گفت بالاخره پاسپورتتان رسید! و من جوری که انگار پستچی بخت برگشته مقصر باشد با عصبانیت گفتم حالا دیگه چه فایده؟؟)
و ما به هر دری زدیم (دقیقا هر دری که فکرش را بکنید!) نشد که پول سفر اربعینمان جور شود... 
اما این اول داستان نبود. بلکه آخرش بود... اولش از آنجا شروع شد که من ادعا
بلافاصله گردان‌ها را در ستاد جمع کردم. تا صبح آن روز ما فقط دو گردان داشتیم و آنها را برای رفتن به جنوب آماده می‌کردیم که نیامدن اتوبوس‌ها سبب خیر شد.
   گردان سوم به فرماندهی محمود رجبی متشکل از رزمندگان شهرستان‌های رزن، فامنین و قهاوند را صبح امروز راهی جنوب کرده بودم. آنها ۱۲۰ نفر کادر بسیجی بودند که در این بحران خیلی می‌توانستند دستم را بگیرند. مسیر حرکت آنها به جنوب از چارزبر به سمت اسلام‌آباد و از آنجا از طریق کمربندی به جانب شهرستا
#یادش_بخیر
شهید محمد مهدی لطفی عاشق پیاده روی اربعین بود، اما با توجه به ماموریت‌های متعدد و اینکه فرماندهان ارشد بهش اجازه اینکار رو نمی‌دادند، موفق نشده بود پیاده روی اربعین بره، تا اینکه به هر طریقی بود دو سال قبل (اربعین ۹۶) یکی از ماموریت‌های عراقش رو با ایام اربعین هماهنگ می‌کنه، چون سفر کاری خیلی ضرورت داشته، مقداری از راه رو پیاده روی می‌کنه و شب اربعین خودش را به کربلا میرسونه.
حاج مهدی در مورد پیاده روی اربعین می گفت وجود امام ز
شعر وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها-25
**************
مهدی نظری
قسمت این بود که تو محرم حیدر باشیبه علی مونس وهم خانه وهمسرباشی
قسمت این بود که در زندگی مشترکتبه عزیزان دل فاطمه مادر باشی
آفرین برتو  که هنگام ورودت گفتیآمدی خادمه خانه کوثرباشی
قسمت این بود که در بین تمامی زنانتوفقط صاحب یک ماه وسه اخترباشی
قمرت یک نفره لشگر انصارخداستپس عجب نیست که تو مادر لشگر باشی
خاک این خانه تو را قبله حاجات کندمتعجب نشو گر شافع محشرباشی
ادامه مطلب
-هل من ناصر ینصرنی؟این فریاد را می‌شنود، همان‌جا زیر سایه‌‌سار خیمه‌اش می‌نشیند. می‌داند کیست، چه می‌خواهد، چرا می‌جنگد، چرا اینجاست، چرا اینجاست، چرا اینجاست..آن نامهء بلند را او نیز امضا کرده بود، آن همه العجل یا مولای! را او نیز فریاد زده بود و اینک وقت آن بود که یاری‌اش کند ولی دنیا، دنیا بود! ولی نمی‌توانست آن همه ثروت را رها کند، نمی‌توانست فرزندانش را بگذارد و برود، نمی‌توانست زنانش را پی نیازهایشان بفرستد، نمی‌توانست آن مق
تو عفتت زهرایی و صبرت علی وارزهرای بعد از زینبی ، تکرارِ تکرارهمراه زینب بوده ای در هر مصیبتام المصائب بوده ای بی شک و انکار «سیبور» آباد از دعایت ، «بَعْلَبَک» خشکداری میان آسمان دستی تو در کارتو مثل مادر مستجاب الدعوه هستیامر از تو بود و عرش همچون امر بُرداردر حیرتم از آن امیری که اسیر است«الجار ثم الدار» شد در تو پدیدارانگار کوفه شاهد نطق علی بودوقتی که می کردی خطابه بین اشعارواژه به واژه شعر خواندی و فروریختحجره به حجره قصر از بنیان و د
تو عفتت زهرایی و صبرت علی وارزهرای بعد از زینبی ، تکرارِ تکرارهمراه زینب بوده ای در هر مصیبتام المصائب بوده ای بی شک و انکار «سیبور» آباد از دعایت ، «بَعْلَبَک» خشکداری میان آسمان دستی تو در کارتو مثل مادر مستجاب الدعوه هستیامر از تو بود و عرش همچون امر بُرداردر حیرتم از آن امیری که اسیر است«الجار ثم الدار» شد در تو پدیدارانگار کوفه شاهد نطق علی بودوقتی که می کردی خطابه بین اشعارواژه به واژه شعر خواندی و فروریختحجره به حجره قصر از بنیان و د
غریق بی نجاتم. 
طوفان حال من...
میدونی ی وقتایی بار عجیبی میشینه رو شونه هات. اون لحظه ای که حجم تنهایی رو به وسعت اقیانوس میبینی و دلت میشکنه. 
تنهایی ای که خیلی وقته به آغوش کشیدی. 
من تو این مختصات مکانی و زمانی دلم از آدمای بی جرات دور و ورم گرفته. 
دلم از دوری ها گرفته. دلم از اینکه ادما به راحتی با هم حرفاشونو نمیزنن گرفته. 
و خیلی چیزای دیگه.
در اوج نا امیدی اما امید دارم به این که خوب یا بد سخت یا آسون این پیچ زندگی هم میگذره. اما به خودم به پ
مارا هم از مقتل صدایی کن حسین جان دل های مارا کربلایی کن حسین جان جام شهادت را به کام ما بنوشان این عمرها را هم خدایی کن حسین جان یاران همه بار سفر بستند ورفتند جاماندگان را هم صدایی کن حسین جان رقص جنون در آتش خون حاجت ماست در راه خود مارا فدایی کن حسین جان ما خاک این درگاه را خوردیم یک عمر با ما فقیران آشنایی کن حسین جان این لشگر عشق است و ما سرباز عشقیم بر لشگر عشقت دعایی کن حسین جان بین قنوت و سجده از رخ پرده بر داشت وجه خدایی را رونما
 ۲۸ فروردین سالروز شهادت دیده‌بان بسیجی شهید علی جربان 
 
قصه چاه
 
کار قبضه‌چی‌ و دیده‌بان لازم و ملزوم هم بودند اگر یکی درست کار نمی‌کرد، تلاش دیگری بی‌نتیجه بود. همین پیوندِ کاری، باعث رفاقت و پیوند دلی ما قبضه‌چی‌ها با دیده‌بان‌ها می‌شد.
   علی جربان دیده‌بان بود و من با قبضه‌های ۱۲۰ برای او آتش می‌فرستادم تا اینکه پس از چند شبانه روز خستگی و بی‌خوابی و مقابله با پاتک‌های زرهی و پیاده دشمن، جبهه آرام شد و ما به عقب برگشتیم.
   ع
بدن‌درد. آبریزش بینی. خستگی. کرخت بودن. سستی. بی‌انگیزگی. پس از برگشتن از تبریز با این‌ها دست و پنجه نرم کردم. حتی میل نداشتم که برای خودم غذا بپزم. چند روزی‌ست که از خانه بیرون نرفته‌ام. قرص ال‌دی کار خودش را کرده. بعد از شنیدن خبر گران شدن بنزین دچار فروپاشی روانی شدم. امروز کمی نقاشی کشیدم و نشستم پای تماشای سریال. بعد از ظهر خوابیدم. وقتی که بیدار شدم اینترنتم قطع بود. هنوز وای‌فای نگرفته‌ام و چه کسی می‌داند که اینترنت گوشی چه زمانی وصل
 ۲۸ فروردین سالروز شهادت دیده‌بان بسیجی شهید علی جعفری راد(جربان) 
 
قصه چاه
 
کار قبضه‌چی‌ و دیده‌بان لازم و ملزوم هم بودند اگر یکی درست کار نمی‌کرد، تلاش دیگری بی‌نتیجه بود. همین پیوندِ کاری، باعث رفاقت و پیوند دلی ما قبضه‌چی‌ها با دیده‌بان‌ها می‌شد.
   علی جربان دیده‌بان بود و من با قبضه‌های ۱۲۰ برای او آتش می‌فرستادم تا اینکه پس از چند شبانه روز خستگی و بی‌خوابی و مقابله با پاتک‌های زرهی و پیاده دشمن، جبهه آرام شد و ما به عقب بر
از خطبه‏ هاى آن حضرت علیه السّلام است که
در ترسانیدن اهل نهروان فرموده.

نهروان اسم موضعى است در کنار نهرى در
راهى که به کوفه نزدیک است سمت صحراى حروراء، و حروراء نام قریه ‏ایست نزدیک کوفه،
و اینکه خوارج نهروان را حروریّه مى‏نامند از جهت این است که اجتماع ایشان براى
مخالفت با امیر المؤمنین در آن صحرا بوده است، و سبب جنگ حضرت با خوارج نهروان
آنست که چون در جنگ صفّین کارزار بر معاویه و اصحابش سخت شد مخصوصا در لیلة الهریر
که سى و شش هزار نفر از
بسم الله الرحمن الرحیم
 
+ بابا! اگر دشمن بهمون حمله کنه و همه مردا شهید بشن، خدا فرشته هاش رو می فرسته کمکمون؟
- نه پسر گلم! زن ها تفنگ هاون رو دستشون می گیرن. اونا با دشمن می جنگن
 
یه کم می گذره. داره فکر می کنه. یهو بهم می گه
+ بابا! اگر مامان هامون هم شهید بشن ما بچه ها تفنگ های اسباب بازی مون رو مثل بفنگ واقهی دست می گیریم و می ریم با دشمن ها می جنگیم...
 
احساس غرور و افتخارکردم...
 
+
در قصه عشّاق همیشه سفری هست
در پیچ و خم هر گذرش رهگذری هست
 
گفتی:
چگونه باور کنم خبر رفتنت را سردار؟بلند شو مگر نمی‌بینی شامیان دور علی را گرفته‌اند؟بلند شو برادردلم رفته بین‌الحرمین، کنار علقمهبندبند وجودم دم گرفته «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»بلند شو دلمان برای لبخندت، برای بصیرتت، برای آرزوهای شهادتت تنگ می‌شودپاشو امیر لشگر ایرانبلند شو هنوز فتوحات زیادی باقی ماندهبلند شو دلم برای خم ابرویت تنگ شدهبرای اخم‌های پرصلابتتچگونه باور کنم رفتنت را؟!آنقدر در کوه‌ها و بیابان‌ها به دنبال شهادت گش
چگونه باور کنم خبر رفتنت را سردار؟بلند شو مگر نمی‌بینی شامیان دور علی را گرفته‌اند؟بلند شو برادردلم رفته بین‌الحرمین، کنار علقمهبندبند وجودم دم گرفته «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»بلند شو دلمان برای لبخندت، برای بصیرتت، برای آرزوهای شهادتت تنگ می‌شودپاشو امیر لشگر ایرانبلند شو هنوز فتوحات زیادی باقی ماندهبلند شو دلم برای خم ابرویت تنگ شدهبرای اخم‌های پرصلابتتچگونه باور کنم رفتنت را؟!آنقدر در کوه‌ها و بیابان‌ها به دنبال شهادت گش
چگونه باور کنیم خبر رفتنت را سردار؟ پاشو مگر نمی بینی شامیان دور علی را گرفته اند؟ پاشو برادر دلم رفته بین الحرمین کنار علقمه بند بند وجودم دم گرفته" ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" پاشو دلمان برای لبخندت برای بصیرتت برای آرزوهای شهادتت تنگ‌ می شود پاشو امیر لشگر ایران پاشو هنوز فتوحات زیادی باقی مانده پاشو دلم برای خم ابرویت تنگ شده برای اخم های پرصلابت برای فرماندهی پر صلابتت چگونه باور کنم رفتنت را!؟ آنقدر در کوه ها و بیابان ها به دنبال شه
بسم الله الرحمن الرحیم یه شهری بود خیلی خیلی بزرگ اندازه ی ته استکان همه مردم دنیا توش زندگی می کردن که سه نفر بیشتر نبودن .یکیشون کور کور کور بود اما دور دور دور را هم خوب می دید . یکیشون کره کره کره بود اما صدا های خیلی کم راهم خوب میشنید . یکیشونم لخت و عریان بود
اما لباساش اینقدر بلند بود که زیره دست و پاهاش گیر می کرد . یه روز تصمیم گرفتند که از شهر برن بیرون . از دروازه ی شهر اومدن بیرون اونیکه کور کور کور بود اما دور راهم خوب میدید گفت یه لش
اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!» 
 
نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! 
 
اما من شوهر داشتم و لابد فکر
گفتگویی ناب با سردار حاج علی فضلی/ حضرت آقا فرمودند: حاج یداللهِ ما چطور است؟
یکشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۰۵
مصاحبهکمتر پیش می آمد که در دوران دفاع مقدس؛ دو نفر این گونه با هم همکار و هماهنگ از ابتدای کار تا زمان شهادت یکی از آنها به این صورت کنار هم بمانند. 
بیشتر نیروها این دو دوست و فرمانده را «دوقلوهای عملیاتی » نام می بردند
 
. اما این دوستی و مودت هیچ گاه باعث نگردید تا حاج یدالله شان و درجه فرمانده خود را حتی در کی لحظه نگاه ندارد. حاجی که خ
مراسم راهپیمایی عظیم زائران و مجاوران علیه اقدامات آشوب‌طلبانه، رأس ساعت 9:30 با قرائت قرآن، سرود ملی و صلوات خاصه امام رضا(ع) آغاز شد و در ابتدای مراسم شاعران و مداحان به شعرخوانی و مدیحه سرایی حماسی پرداختند و مردم نیز با شعارهایی «چون الله اکبر جانم فدای رهبر»، «این همه لشگر آمده به عشق رهبر آمده»، «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسراییل» و ... حماسه‌ای عظیم را رقم زدند.در این راهپیمایی عظیم که با همراهی آیت الله علم الهدی نماینده ولی فقیه در خرا
بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد
ای فاتح بی لشگر من خانه ات آباد
تا کی بنویسم که تو می آیی و هر بار
قولِ "سرِ خرمن بدهی" ، دست مریزاد
حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
دور از تو فقط طعنه خور مردم شهرم
مجنونم و یک شاعر دیوانه ی دل شاد
دستم به جدایی برسد، رحم ندارم
بد شد " گذر پوست به دبّاغ نیفتاد "
با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما
ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد
تلخ است اگر دوری شیرین به خدا شکر
این قرعه ی عشق است که
در گلزار شهدای اصفهان قدم می­زدم. تصاویر نورانی شهدا را نگاه می­کردم. به مقابل کتابفروشی رسیدم. شلوغی اطراف قبر یک شهید توجهم را جلب کرد.
افراد مختلفی از مرد و زن و پیر و جوان می ­آمدند و مشغول قرائت فاتحه می­ شدند. کمی ایستادم. کنار قبر که خلوت شد جلو رفتم.
«یا زهراء(س)» اولین جمله ­ای بود که بالای سنگ مزار او حک شده بود. به چهره نورانی او خیره شدم. سیمایی بسیار جذاب و معنوی داشت. با یک نگاه می­شد به نورانیت درونی او پی برد.
دوباره به سنگ مزار او خ
از معجزات حضرت امام علی بن محمد الهادی النقی (صلوات الله علیه)
متوکّل عبّاسی (علیه اللعنه) که در زمان حضرت امام هادی (علیه السلام) خلافت را غصب نموده بود، برای حکومتش از طرف حضرت امام هادی (علیه السلام) نگرانی داشت. لذا خواست قدرت حکومتی اش را به آن حضرت نشان دهد و حضرت را بترساند.
دستور داد لشگریانش با زینت ها و سلاح ها آماده و حاضر شوند و هر فرد از لشگر، مختصر خاکی را بگیرد  و در یک موضع معیّن بریزد. لشگریان متوکل این کار را انجام دادند و درنتی
قریب به دوازده سال است که وحید جلیلی را میشناسم و از نزدیک با او آشنایم. یعنی از وقتی که توانستم جایگاه خودم در جهان را بشناسم و خوب به دست و پا و چشم و گوشم، و انچه می بینم و می شنوم، انجا که هستم و جایی که می روم، نگاه کنم با او آشنا شدم و این رفاقت و این رابطه برادری و البته گاها شاگرد استادی ادامه داشته است. فارغ از بعضی نقدها به او، منظورم نقدهای درون خانوده ای است، احترام بی نهایتی برای تفکر و طرز رفتار و عقائد و تجربه هایش قائلم. و نقش او را
 شب اول محرم _ دیده‌بانی در سال ۱۳۶۴ 
مدتی بود که گردان‌های توپخانه و ادوات از هم تفکیک شده و شهید محمدظاهر عباسی فرمانده گردان ادوات و شهید ناصر عبداللهی فرمانده گردان توپخانه شدند. 

   شهیدان ناصر عبداللهی و محمدظاهر عباسی 
نفرات چهارم و هفتم
   دیده‌بان‌های ادوات خسته بودند، به ناچار عباسی از عبداللهی خواسته بود که دیده‌بان‌های توپخانه را جایگزین آنان کند. من، جواد سیفی و نقی کریمی از توپخانه برای استقرار در دیدگاه به ارتفاعات مش
مجموعه شعر «خیال قوشو» سروده ایمان قلی پور بازگشتی به اسفندماه سال ۱۳۶۲ است که با بیانی شاعرانه اتفاقات را شرح می‌دهد.
به گزارش آذربایجان پرس به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، مجموعه شعر«خیال قوشو» سروده‌ ایمان قلی پور بازگشتی‌  به اسفندماه سال ۱۳۶۲ است.
بیانی شاعرانه از رزمندگان به‌ویژه رزمندگان لشگر ۳۱ عاشورا در عملیات خیبر، گفته‌ها و ناگفته‌های مردان خفته در خاک مجنون و طلائیه در این کتاب دیده می‌شود. این منظومه، ضمن روایت این نبر
فیلم سینمایی ماندلا که به زندگی او از دوران نوجوانی تا رسیدن به رهبری آفریقای جنوبی میپردازد ، از این نظر مورد توجه است تا به چند نکته مهم در خصوص عملکرد خود کنگره و  استعمار گران و رژیم آپارتاید و نژاد پرست آفریقای جنوبی  دراین فیلم بپردازیم .
1- اول زندگی شخصی و خصوصی اوست که در دوران جوانی با خانواده و معشعوقه های او مربوط میشود .
2- زندگی کاری و دوران وکالت او می باشد .
3- دوران مبارزه سیاسی و اقدامات چریکی او و در پیش گرفتن جنگ مسلحانه برای آ
{از عاشورا تا ظهور - شماره 30}
 
به خاطر بسپار ...
 
در هیچ کجای تاریخ، تمام مکارم اخلاقی در برابر تمام رذائل اخلاقی ظهور پیدا نکرد چنان که در عاشورای ۶۱ هجری اتفاق افتاد! روبرو شدنِ حسین بن علی علیه السلام در برابر لشگر یزید؛ مبارزهٔ «نهایت حق» در برابر «نهایت باطل»! در یک سو، «رفیع ترین مکارم انسانی» و در سویی «پَست ترین و رَذل ترین صفات»...
حسین درکربلا جنگ را به گونه ای مدیریت کرد که حاصلش بشود "بیداری وجدان و انگیزه سازی برای مبارزه با باطل" مب
#دوستان عزیزی که نماز و روزه و ختم قرآن قضای اموات(ره) برگردنشان میباشد می توانند با مراجعه به منوهای بالای صفحه وبلاگ وارد گزینه نماز و روزه استیجاری شوند واین دین بزرگ را از خود ساقط کنند..  /\   /\
 
 
 
124-  و من کلام له (علیه السلام)> فی حث أصحابه علی القتال <فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا الْحَاسِرَ وَ عَضُّوا عَلَی الْأَضْرَاسِ فَإِنَّهُ أَنْبَی لِلسُّیُوفِ عَنِ الْهَامِ وَ الْتَوُوا فِی أَطْرَافِ الرِّمَاحِ فَإِنَّهُ أَمْوَرُ
فیلم سینمایی ماندلا که به زندگی او از دوران نوجوانی تا رسیدن به رهبری آفریقای جنوبی میپردازد ، از این نظر مورد 
توجه است تا به چند نکته مهم در خصوص عملکرد خود کنگره و  استعمار گران و
رژیم آپارتاید و نژاد پرست آفریقای جنوبی  دراین فیلم بپردازیم .
 1- اول زندگی شخصی و خصوصی اوست که در دوران جوانی با خانواده و معشعوقه های او مربوط میشود .
2- زندگی کاری و دوران وکالت او می باشد .
3- دوران مبارزه سیاسی و اقدامات چریکی او و در پیش گرفتن جنگ مسلحانه برا
بلافاصله گردان‌ها را در ستاد جمع کردم. تا صبح آن روز ما فقط دو گردان داشتیم و آنها را برای رفتن به جنوب آماده می‌کردیم که نیامدن اتوبوس‌ها سبب خیر شد.


   گردان سوم به فرماندهی محمود رجبی متشکل از رزمندگان شهرستان‌های رزن، فامنین و قهاوند را صبح امروز راهی جنوب کرده بودم. آنها ۱۲۰ نفر کادر بسیجی بودند که در این بحران خیلی می‌توانستند دستم را بگیرند. مسیر حرکت آنها به جنوب از چارزبر به سمت اسلام‌آباد و از آنجا از طریق کمربندی به جانب شهرست
خوابیدم تا یک ظهریک پاشدم نهار خوردم دو رفتم کتابخونه تا پنج
تقریبا دو جلسه فیزیو عصب خوندم
کولر روشن بود آی خنک بود آی حال کردم
دیگه پنج کتابخونه تعطیل شد اومدم خوابگاه
جههههننننم واقعی
انقدرم این دختره در رو باز کرد و من بستمش دیگه تستیسش رو نداره بازش کنه الان به باز کردن پنجره بالا سرش اکتفا کرد
آخه صبحم با صدای پر زدن تو فضای تختم بیدار شدم
دختره م بیدار شد فک کرده بود زیر تختم دارم بایه چی ور میرم که صدا داده
من میگفتم پرنده تو اتاقه
اون
عکس ناب

به یاد دلاوران شجاع

لشگر خراسان 




"شهید مهدی
شوشتری"

.

"شهید مرتضی
فرجی"

.

"شهید
ابراهیم سعیدی حیدری"

.

.

خاطره رزمنده حسن رحیم
پور ازغدی

از عملیات والفجر هشت
و دلاوری های

فرمانده و اسطوره
گمنام

شهید مهدی شوشتری :

.

« افرادی که به
این منطقه

آشنایی دارند و اروند
را می شناسند

می دانند اروند چگونه
رودی است

رودی که هفتصد متر
عرض

و هفتاد کیلومتر سرعت
دارد

.

با توجه به عمق پنجاه
تا شصت متری آن

کشتی ها در آن پهلو می
گیرند

سرعت زیاد آب آ
حماسۀ یک دلاور، سرگذشت رشادت‌های سردار شهید محمود کاوه از سرداران غیور سپاه پاسداران را درمنطقۀ کردستان بیان می‌کند.این مجموعه، شرح زندگی و مبارزات شهید محمود کاوه، فرماندۀ تیپ ویژۀ شهدا در منطقه کردستان است که در سال 1361 طی عملیاتی موفق به پاکسازی گروهک‌ها و عناصر ضدانقلاب از منطقۀ جنگل آلواتان در محور پیرانشهرـ سردشت شد.
شهید کاوه یکی ازجوان‌ترین فرماندهانی بود که هدایت جنگ ایران و عراق را به عهده گرفت. روزی که جنگ شروع شد او یک جوان ۱
چشم آلوده کجا،دیدن دلدار کجا؟
دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا؟
قصه ی عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا همدمیِ خار کجا
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا؟
منتی بود نهادی که خریدی ما را؛
رو سیه برده کجا میل خریدار کجا؟
هرکسی را که پسندی بشود خادم تو
 خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا؟
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا؟
مهر من گر که فتد در دل تو میفهمم؛
شهد دیدار کجا دوری دلدار کجا؟
به خدا چون دل زه
مجموعه مستند : Yamani Mouood یمانی موعود
کاری از : انصار امام مهدی (ع)
تعداد قسمت‌ها : 2 اپیزود
فرمت: MP4
کیفیت : 720p
حجم : 328 + 589 مگابایت
مدت زمان : 36:00 + 65:00
تاریخ انتشار : دسامبر 2012
توضیحات : مختصری از ادله و تاریخچه دعوت یمانی آل محمد سید احمد الحسن علیه السلام. طبق روایات، یمانی، داعی الى الحق، و هدایت کننده ای است که همزمان با سفیانی و خراسانی، خروج (قیام) خواهد کرد. اما یمانی قبل از خروجش، یک دوره دعوت خواهد داشت؛ دوره ای که طی آن مردم را به سوی حق و صر
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
طبق نظر تاریخ یعقوبی 
عمر بعداز فتح شام و فلسطین به قلمرو ساسانیان لشگر کشید که دوران پادشاهی پوراندخت دختر خسرو پرویز بود...
(این نکته از یعقوبی نیست
خیانت یهودیان،به ساسانیان  بدلیل کینه ای که از زرتشتی ها و مسیحی ها داشتند,باعث پیروزی اعراب وحشی شد...نه ضعف و زبونی سپاه ایران یا اشتیاق ایرانیان به اعراب ملخ خور وحشی که به دختر پیامبر خود هم رحم نکرده بودند و در مظلومیت تمام او را به
من حدود دو ساعت با ابوحامد ملاقات داشتم....
او برای ما یک برادر و یا  یک پدر بود ...
خاطره ای از  سیلی زدن یک پسر به ابوحامد دارم
اما او رزمنده را  ناز کرد و به او بوسه می زد...
و می گفت :
مرد دلاوری به من سیلی زده !
همواره اهل گذشت بود.
زمانی که بچه ها شهید می شدند ؛
خودش می رفت و آنها را بر می گرداند ...
یک بار 500 متر طناب گرفت 
و 13 یا 14 شهیدمان را از 300 متری دشمن آورد .!
‌-----------------------------------------یکبار سر غذا بودیم سربازی گفت :
 هنوز گرسنه ام ..!
ابوحامد غذای خ
تبریک وتهنیت برای شهادت دونفس زکیه-!!
 
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است تبریک وتهنیت به دو نفس زکیه- والحمدالله جنایات غرب وحشی بخوبی روشن شئ که خط قرمزی نمیپذیرد- واین نشانه روبه ذوال رفتن انها است یکی از نژاد ایرانی ودیگری تا حدی از نژاد ترکمن- عرب شده-این اغاز یک جریان جدید است-  امام معص.م فرمودند از شهادت ما نارحت نباشید ستاره ای پرفروختر خواهد امد جای نگرانی نیست گه چه ئدر رویاول خوب وبود وبعد تلخ بود ولی من انرا بفال نیک گرفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی حضرت عمار یاسر سلام الله علیه، در جنگ صفین در صف امام علی علیه السلام، شرکت کرد عده‌ای دودل شدند. چرا که از پیامبر عظیم الشأن اسلام، روایتی در اقطار اسلامی پیچیده بود که عمار را گروهی ستمگر و باغی می‌کُشند.
و وقتی ایشان شهید شدند؛ لشگر امویان دچار به هم‌ریختگی شد و فهمیدند که گروه ستمگر هستند. یعنی همان گروهی که قبل از اسلام هم مقابل اسلام تا لحظات آخر به خود تردید راه نداده بود، آن روز در لباس اسلام مقابل اسلام
اولین ها
 
 
اولین گلوله ای که از یک دستگاه تانک در جنگ ایران و عراق به سوی کشورمان شلیک شد توسط ملک حسین پادشاه وقت اردن انجام گرفت .
 
اولین عملیان منظم رزمندگان اسلام عملیات امام مهدی (ع) درتاریخ26/12/1359 منطقه غرب سوسنگرد انجام شد .
 
اولین ایستگاه صلواتی جبهه ها در شهر بستان (پس از آزاد سازی )راه اندازی شد .
 
اولین عملیات نیروی هوایی ارتش تنها به فاصله 2 ساعت پس از
 
اولین حمله هوایی دشمن در ظهر 31شهریور ماه 1359 صورت گرفت که صدمات جبران نا
امشب این دل عجیب شد حیران 
مست مستم به عشق آن سلطان
به جنون می کشد مرا هجران
اشک ها روی گونه ام غلتان
از ته دل دهم نوا لرزان
السلام علیک یا عطشان
در پناهت رسیده ام بیتاب
وتصدّق علیَّ یا ارباب
شب تارم، تویی همان مهتاب
این غلامِ سیاه را دریاب
در پِیَت عالمی است سرگردان
السلام علیک یا عطشان
باز محتاج کربلا شده ام
محو آقای با وفا شده ام
باز هم غرق در خدا شده ام
غرق در نور ربنا شده ام
گویم از دل به دیده ی گریان
السلام علیک یا عطشان
حرمت در همه جهان یک
هیت موسسان گذار-!!
 
 بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- هیت موسسان گذار به هیت گذار مرحله یک که شما درفکر تشکیل هیت گذار مرحله دو- باشد وبدانید یک سیر چهارفصل دارید- غذا ولباس وتجهیزات لازما وانچه برای تقویت لازم است تهیه کنید- با دعای یا رضا شاه مدد- وشعار ما بیداریم شماخواب باشید- هیت موسسان گذر- برای شما قانون اساسی که به اندازه کهکشان بلکه بیشتر به اندازه فاصله جابلقا تا جابلستا بود تبدیل به یک اقیانوس کردیم وبه دتبدیل به دریا کردی
اردشیر بابکان در آغاز کار با خویشاوندان خود از طایفه بازرنگی و غیره مشغول زد و خورد شد و پیش از دست اندازی بەکرمان و سایر ولایات مجاور در فارس عشایر فارس را مطیع خویش کرد. در شاهنامه اشاره بەاین مصافها شده است.
سپاهی ز استخر بی مر ببرد 
بشد ساخته تا کند جنک کُرد
چو شاه اردشیر اندر آمد به تنگ
پذیره شدش کرد بی مر بەجنگ
یکی کار بد خوار و دشوار گشت 
ابا کرد  کشور همه یار گشت
یکی لشگری کرده بد پارسی 
فزونتر ز کُردان یکی دو بسی
یکی روز تا شب بر آویختن
شور حماسی قمر بنی هاشم (ع)
هیئت محفل شاه علقمه
حسن عطائی
قدم می زنه یل قتال العرب
متن مداحی + فایل صوتی در ادامه مطلب ...
(کربلا نصیبتون + شهادت)

متن مداحی:
قدم میزنه یل قتال العرب
رجز میخونه منم من حیدر نسب
ادب با غضب تو یک جا یا للعجب
عجب داره
با پا کوبیده روی نفس اماره
تا دور حرمه کار عدو زاره
چه سر تا پاش همه حیدر کراره
نگهبان لشگره به هم ریخته یک تنه
یه چشمش به میمنه یه چشمش به میسره
شبیه شیر نره آخه باباش حیدره
دخیلک یا ابوفاضل

رجز میخونه شهنش
حضرت بمن فرمود ایندونفر رک میشناسی عرصکردم اری اینهااهل بارا رما هستند واز طایفه زبدیه میباسدو عقیده دارند که شمشیر پیغمبر صلی الله علیه و اله نز.د عبد الله بن حسن است فرمود خدای لعنتشانکند دروغ مبگویند  بخدا که عبد الله بن حسن انرا ندیده نه با بک چشم نه با دو چشمش وپدرش هم انرا ندیده جز اینکه ممکن است انرا نزد علی بن حسین دیده باشد گر راست مبگوبند چه علامتی در دسته انست و چه نشانه. و اثری در لبه تیغ انست همانا شمشیر پیغمبر صلی الله علیه اله ن
 
 
   چگونه باور کنم خبر رفتنت را سردار؟
 
 
 
چگونه باور کنم خبر رفتنت را سردار؟
پاشو مگر نمی بینی شامیان دور علی را گرفته اند؟پاشو برادردلم رفته بین الحرمینکنار علقمهبند بند وجودم  گرفته" ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"پاشو دلمان برای لبخندتبرای بصیرتتبرای آرزوهای شهادتت تنگ‌ می شودپاشو امیر لشگر اسلامپاشو هنوز فتوحات زیادی باقی ماندهپاشو دلم برای خم ابرویت تنگ شدهبرای اخم های پرصلابتتبرای فرماندهی پر صلابتتچگونه باور کنم رفتنت را!؟
از جلوه های عرشی پیغمبرِ حسینزنده شده است خاطره ی مادر حسینبا احترام رفته علی در بر حسینآماده ی نبرد شده لشگر حسینتا اذن خواست، نور دو عالم اجازه دادلب تر نکرده بود، همان دم اجازه دادقله نشین معرفتِ کائناتِ حقمجذوبِ راه پرخطر و با ثبات حقآیینه ی تمام نمایِ صفات حقمانند مرتضی شده ممسوس ذات حقشأن علی، ز کل مراتب، فراتر استفیضِ شهادت است که مشتاقِ اکبر استوقت وداع شد، همه جا ریخته بهماز غربت و بلا، دو سرا ریخته بهمقلب تمام اهل ولا ریخته بهمای
شب بارانی بود ...
آبستن یک گریه ی طولانی بود !
راه می رفتم و هی خون جگر می خوردم
در سرم فکر و خیالی که نمی دانی بود !
ناگه چو مهتاب زان میان گذشتی ...
آه لشکر چادر تو خانه خرابی ها کرد !!
همه ی مصر به دنبال زلیخا بودند!
چو ندیده بودند تو را چنین دیوانه بودند!
دریاب مرا دلبر بارانی من ...
 
پی نوشت  :
اصل این شعر با نام " لشکر چادر تو خانه خرابی ها کرد " برای شاعر معاصر گرانقدر آقای "  مرتضی عابد پور لنگرودی" هست. (در قسمت پیوند های روزانه هم اصل شعر را قرار دا
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
در کتاب تاریخ یعقوبی و المصنف میخوانیم ک(قریب به این مضمون)بعد از وفات پیامبرص،عمر میگوید بخدا قسم پیامبر نمرده است و نمی میرد و..
ولی ابابکر میگوید خداوند خبر فوت پیامبر ص را به ما داده است ((آنکه میت و آنهم میتونی))عمر قسم میخورد بخدا سوگند گویا من هرگز این آیه را نخوانده بودم... این داستان گویای حقیقیتلخ است از سرنوشت اسلام،آنکه بعد از آن همه تلاش پیامبر ، صحابه پیامبر بر خلاف سنت پی
تشویش گاهی اونقدر به تخت پادشاهی روزگار آدم سفت و سخت مینشینه که یه لشگر عظیم شادی و آرامش میخواد تا که اونو از عرش به فرش برسونه. این درست همون حالت نابسامانی‌ه که اینقدر همه چیز و هیچ چیز سرجای خودش نیست و تو و زندگیت و مغزت پره از کارهای تلنبار شده‌ی نکرده و استرس رسوندنشون به سرانجامی که باید و ترسیدن از شروع کردنشون که ای بابا من آدم این کار نیستم و فقط ترسیدن و ترسیدن و ترسیدن و خشک شدن پای چراغ سبز عابر پیاده، فقط به دلیل اینکه به سیاه
عید قربان سال 1336، در
روستای مارکده شهرکرد، کودکی متولد شد که خانواده اش به عشق مولای متقیان و
اهل بیت (ع) نام او را قربانعلی نهادند. 6 سال بعد پدر، دار فانی را وداع
گفت و شرایط زندگی ، قربانعلی را از ادامه تحصیل بازداشت. او همراه خانواده
به اصفهان هجرت نمود و به حرفه درب و پنجره سازی مشغول گشت. حس همدردی و
بخشندگی باعث شد که قربانعلی از همان نوجوانی حاصل دسترنجش را با یتیمان و
مستمندان تقسیم کند و خلق خوش و رفتار جذابش، اطرافیان را به سمت او
 بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- هیت موسسان گذار به  هیت گذار مرحله یک که شما درفکر  تشکیل هیت گذار مرحله دو- باشد وبدانید یک سیر چهارفصل دارید- غذا ولباس وتجهیزات لازما وانچه برای تقویت لازم است تهیه کنید- با دعای یا رضا شاه مدد- وشعار ما بیداریم شماخواب باشید- هیت موسسان گذر- برای شما قانون اساسی که به اندازه کهکشان بلکه بیشتر به اندازه فاصله جابلقا تا جابلستا بود تبدیل به یک اقیانوس کردیم وبه دتبدیل به دریا کردیم این مجموعه یکصده
ساعت ۸ صبح برگشتم و سر جاده حدود ۸۰ نفر را دیدم که با لباس سبز سپاه وارد تنگه شدند.
 
   آنها چشمشان به من هنوز روی برانکارد خوابیده بودم افتاد، فکر می‌کردند که مجروح هستم و به عقب می‌روم. از روی برانکارد بلند شدم و گفتم: «میرزامحمد سلگی رئیس ستاد لشگر انصارالحسین هستم، شما از کجا آمده‌اید؟»   گفتند: «از کرمانشاه»   گفتم: «بچه‌های ما چپ و راست تنگه را بسته‌اند. روی جاده هم خاکریز زدیم. دشمن گیج و سردرگم است.» و موقعیت منافقین را تا آنجا که م
شرح دعای روز ششم ماه رمضان   
 
 
اَللّهُمَّ لا تَخْذُلْنی فیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ
                                      خدایا در این ماه به خاطر دست زدن به نافرمانیت خوارم مساز
 
وَلاتَضْرِبْنی بِسِیاطِ نَقِمَتِکَ
                                      و تازیانه‌های عذابت را بر من مزن
 
وَزَحْزِحْنی فیهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِکَ
                                      و از موجبات خشمت دورم بدار
 
بِمَنِّکَ وَاَیادیکَ ی
-هل من ناصر ینصرنی؟این فریاد را می‌شنود، همان‌جا زیر سایه‌‌سار خیمه‌اش می‌نشیند. می‌داند کیست، چه می‌خواهد، چرا می‌جنگد، چرا اینجاست، چرا اینجاست، چرا اینجاست..آن نامهء بلند را او نیز امضا کرده بود، آن همه العجل یا مولای! را او نیز فریاد زده بود و اینک وقت آن بود که یاری‌اش کند ولی دنیا، دنیا بود! ولی نمی‌توانست آن همه ثروت را رها کند، نمی‌توانست فرزندانش را بگذارد و برود، نمی‌توانست زنانش را پی نیازهایشان بفرستد، نمی‌توانست آن مق
شرح دعای روز ششم ماه رمضان 



 
اَللّهُمَّ لا تَخْذُلْنی فیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ
                                      خدایا در این ماه به خاطر دست زدن به نافرمانیت خوارم مساز

وَلاتَضْرِبْنی بِسِیاطِ نَقِمَتِکَ
                                      و تازیانه‌های عذابت را بر من مزن

وَزَحْزِحْنی فیهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِکَ
                                      و از موجبات خشمت دورم بدار

بِمَنّ
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
یا صاحب الزمان،یا فارس الحجاز،یاقائم آل محمد ص ،خودت نزد مادرت زهرا شهادت بده
که علما گفتند ده جلد کتاب الغدیر علامه الغدیر که با استناد به کتب اهل سقیفه غصب ولایت مولایمان امیرالمومنین علی علیه الاف السلام را اثبات میکرد و آلوده بودن دست عمر و ابابکر و مغیره و غنفض به خون فاطمه را در حکومتی که ادعای شیعه بودن دارد مفقود میشود.
خودت درین شب قدر که سحر طبق آیات  قرآن ( سلام هی حتی مطلع
حالابماند که این آقایون و خانوم های سلبریتی اصلا براشون مهم نیست سر مردم کشور چی میاد
چون اینجا ایران و بهشت سلبریتی ها و پول دار هاست!!والبته جهنم مردم عادی!
و گذاشتن پست هایی برای دختر آبی صرفا راهی برای خر کردن ملت ایران و جذب طرفدار بیشتر و در آخر فردین بازی بود
ولی خدا رو شکر که عدو سبب خیر شد!!و چشم زهره گرفتن مامور های امنیتی باعث شد ذات این بی شرف ها نمایان بشه...
 
 
 
 
یه زمانی فضای مجازی پر بود از این جمله و جمله های شبیه به این...
حتی یک
به یاد اسطوره ها

عکس نابی از دو
فرمانده

محبوب لشگر بیست و‌
هفت 




"شهید حاج
عباس کریمی"

.

"جانباز شهید
حاج حسین اسداللهی"

.

.

شهید اسداللهی از
نوجوانی در جبهه های

دفاع مقدس بود و جوانی
و سلامتی خودش را

در جنگ برای انقلاب و‌
کشور فدا کرد

.

بعد از جنگ نیز پشت میزنشین
نشد

و در میدان های
سرنوشت ساز

جهاد و شرف با اخلاص
شرکت کرد

و جانبازی ها و رشادت
های فراوانی کرد

خوش به سعادت این مرد
خدا

روحش شاد

.

.

هدیه به ارواح مطهر و
‌ملکوتی همه شهدا، صلو
روزی شاه محمود غزنوی در بیابان از لشگر خود جدا افتاده و از قضای روزگار به تنهائی اسب می تاخت که ناگهان بر کنار دریا طفلی را تنها و مغموم دید . د رحیرت و تعجب بر کنار طفل نشست و از او پرسید که : 
" ای طفل غمزده ، این چه حالتی است و در این جا چه می کنی ؟ " 
طفل گفت : ای امیر ، ما هفت طفل بی پدری هستیم که با مادر خود در نهایت فقر و فلاکت در این نزدیکی زندگی می کنیم و گذران ما از این ماهی است که با صدها زحمت و مشقت از صبح تا شام از این دریا صید می کنیم و قوت م
 ودستش را گرفت و روی مسندیکه خودش نشسته بود اورا نشانید و پهلوی او نشست و متوجه اوشد و بااو.  بسخن پرداحت و حود را قربان او میکردمن از انچه از انچه از پدرم میدیدم در شگفت بودم که دربان امد و گفت موفق باشید برادرو سر لشگر خلیفه عباسی امده است وهر گونه موفق نزد  پدرم میامد دربانان و افسران مخصوصش جلو میرفتند واز در خانه تا مسند پدرم بصف میایستادند تا او بیاید و  برود پدرم  روبابی محمد داشت و باو سخن میگفت تا نگاهش بغلامان  مخصوص موفق افتاد و ان
وقتی ثاقب نیت جهاد در جبهه مقاومت را کرد مانعش نشدم. زمانی که می‌خواست راهی ایران شود به من گفت شما خیلی زود به صحن حضرت معصومه(س) می‌آیی و روی جنازه من شیون می‌کنی . این را که گفت ته دلم خالی شد. نگران تنهایی‌ام شدم و به ثاقب گفتم: شما خاطر من را نمی‌خواهی، منی که هنوز دستانم به حنای روز عروسی‌ام رنگین است . شما خاطر مادر جوانت را نمی‌خواهی.
ثاقب در جواب من گفت: من از تو سؤالی دارم. فرض کن آن دوستان و همرزمانی که با من در حال رزم هستند اگر اتفا
سردار پاسدار غلامحسین غیب پرور روز شنبه در یادواره شهدای عملیات والفجر هشت و شهدای یگان دریایی لشگر ۳۱ عاشورای استان اردبیل افزود: جوانان غیور این مرز و بوم در دوران دفاع مقدس با کمترین امکانات داخل طبق زیاده خواهان دنیا به اختصاص آمریکا ایستادند و درون نهایت فاتح این شورش نابرابر شدند و امروز اندوه رمز پیروزی کشور ایستادگی، مقاومت، نترسیدن از دشمنان، نلرزیدن داخل موافق آنها، نخندیدن در موافق بدخواهان و شهامت است. وی بیان کرد: همانطور ک
به یاد فرمانده دلاور

سردار بااخلاص

جانباز خستگی ناپذیر

"شهید حاج
حسین اسداللهی" 




فرمانده سابق لشگر
عملیاتی بیست و‌ هفت

حضرت محمّد رسول الله
{صلی الله علیه و آله و سلم}

.

از فرماندهان میدانی
سپاه تهران

در جبهه مقاومت و از
مجاهدان گمنامی

که به جز نبرد با
تروریست های اجاره ای

آمریکایی صهیونیستی
در منطقه

کمک های زیادی را هم
در حوادث گوناگون

به هموطنان سیل زده و
رنجدیده کشور خود انجام داد

.

.

ایشان در دوم فروردین
۱۳۹۹ پس از مدت ها

رنج جان
سیزده ساله ی امامِ کریم
شده آماده بلای عظیم
 
رفت و افتاد روی پای حسین
بوسه می زد به دست های حسین
 
سوختند از غم و کباب شدند
هر دو از گریه خیسِ آب شدند
 
گریه در حالت عطش کردند
آن قدر گریه تا که غش کردند
 
گریه های عمو مکرر شد
تشنه ی دیدنِ برادر شد
 
زیر لب روضه ی حسن را خواند
قاسمش را به سینه اش چسباند
 
دست خطِ حسن به کار آمد
ناگهان بر دلش قرار آمد
 
جلوی خیمه، جان تازه گرفت
آخرش از عمو اجازه گرفت
 
اذن میدان گرفت و عازم شد
نوبت نعره های قاسم شد
 
ح
دامنۀ ایران
۷۲۵۶
متن نقلی: «دریای مغول‌ها آرام سرریز می‌کند. تمام تپه و تمامی دشت از مغول سیاهی می‌زند. آن‌ها بی‌شمارند و صدای سم اسبان‌شان رعد و زلزله است. آن‌ها تمام سلاح می‌آیند و از هجوم انبوه‌شان زمین با غرشی کر کننده می‌لرزد.» این بخشی از فیلمنامه «عیار تنها» نوشته «بهرام بیضایی» است که حمله مغولان را نشان می‌دهد. لشگر آن‌ها به قدری ترسناک بود که جمله «مغول‌ها می‌آیند» ۸۰۰ سال پیش ترسناک‌ترین خبری بود که به یک آبادی در ایران م
بسم الله الرحمن الرحمیم
نذری در ظرف نجس
مبحث فضای مجازی یک امر حاکمیتی است و این احکام مطلقا در ید ولایت فقیه  است. ولی امر مسلمین، حضرت امام خامنه ای با صراحت گفتند: هرگونه عضویت و فعالیت در شبکه های اجتماعی که باعث تقویت دشمنان اسلام و مسلمین شود جایز نیست.
 
به تازگی با نزدیک شدن به ایام انتخابات، پیام هایی در شبکه های اجتماعی ایرانی منتشر میشود که حاکی ازتشویق جوانان حزب اللهی به فعالیت در اینستاگرام صهیونیستی است! این پیام ها با عناوینی
دامنۀ ایران
۷۲۵۶
متن نقلی: «دریای مغول‌ها آرام سرریز می‌کند. تمام تپه و تمامی دشت از مغول سیاهی می‌زند. آن‌ها بی‌شمارند و صدای سم اسبان‌شان رعد و زلزله است. آن‌ها تمام سلاح می‌آیند و از هجوم انبوه‌شان زمین با غرشی کر کننده می‌لرزد.» این بخشی از فیلمنامه «عیار تنها» نوشته «بهرام بیضایی» است که حمله مغولان را نشان می‌دهد. لشگر آن‌ها به قدری ترسناک بود که جمله «مغول‌ها می‌آیند» ۸۰۰ سال پیش ترسناک‌ترین خبری بود که به یک آبادی در ایران م
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۸ شب ششم
سیزده ساله ی امامِ کریم
شده آماده بلای عظیم
 
رفت و افتاد روی پای حسین
بوسه می زد به دست های حسین
 
سوختند از غم و کباب شدند
هر دو از گریه خیسِ آب شدند
 
گریه در حالت عطش کردند
آن قدر گریه تا که غش کردند
 
گریه های عمو مکرر شد
تشنه ی دیدنِ برادر شد
 
زیر لب روضه ی حسن را خواند
قاسمش را به سینه اش چسباند
 
دست خطِ حسن به کار آمد
ناگهان بر دلش قرار آمد
 
جلوی خیمه، جان تازه گرفت
آخرش از عمو اجازه
دامنۀ ایران
۷۲۵۶
متن نقلی: «دریای مغول‌ها آرام سرریز می‌کند. تمام تپه و تمامی دشت از مغول سیاهی می‌زند. آن‌ها بی‌شمارند و صدای سم اسبان‌شان رعد و زلزله است. آن‌ها تمام سلاح می‌آیند و از هجوم انبوه‌شان زمین با غرشی کر کننده می‌لرزد.» این بخشی از فیلمنامه «عیار تنها» نوشته «بهرام بیضایی» است که حمله مغولان را نشان می‌دهد. لشگر آن‌ها به قدری ترسناک بود که جمله «مغول‌ها می‌آیند» ۸۰۰ سال پیش ترسناک‌ترین خبری بود که به یک آبادی در ایران م
تصاویری از شهید علی جربان دیده‌بان‌ بسیجی
گردان ادوات لشگر ۳۲ انصارالحسین علیه‌السلام 

از بالا به پایین: شهیدان علی جربان و سید مهدی قادری
برادران: محمد خاوری، علی حاتمی، سلمان بحیرایی، امیر مردای، جلیلوند و عباس نوریان 
اردوگاه شهید شهبازی چارزبر، قبل از عملیات میمک، سال ۱۳۶۳

ایستاده از راست: حمید تاج‌دوزیان آزاده قهرمان عملیات کربلای ۴، شهید علی جربان، مولایی، عباس نوریان، علی حاتمی، ؟؟ و شهید محمدعلی نورزوی
نشسته از راست: شهید
 بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- جناب اقای عارف که زمانی در ایران ا خواندگان معروف بود حال درامریکا دارد حال میکند ااخیرا درتحت تاثیر  فضای ملتهب والوده امریکا  دو شعار دادند  یکی ان گیر  ال محمد افتادهایم وپدر ما درامد ودیگری  حضرت علی علیه السلام روز ی تا یکهزار نفر  سربریده است اگرتمدنی بشر دارد  نه تجددی محققین منصف انرا معلول زحمات انبیا علیم السلام اجمعین میدانند که خود رنج فراوان بردند  تعادا نعدود ی از انبیا هستند که  با
 بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- جناب اقای عارف که زمانی در ایران ا خواندگان معروف بود حال درامریکا دارد حال میکند ااخیرا درتحت تاثیر  فضای ملتهب والوده امریکا  دو شعار دادند  یکی ان گیر  ال محمد افتادهایم وپدر ما درامد ودیگری  حضرت علی علیه السلام روز ی تا یکهزار نفر  سربریده است اگرتمدنی بشر دارد  نه تجددی محققین منصف انرا معلول زحمات انبیا علیم السلام اجمعین میدانند که خود رنج فراوان بردند  تعادا نعدود ی از انبیا هستند که  با
بافت تاریخی گرگان به عنوان اولین بافت در کشور ثبت شده است که در این محله می توانید خانه های قدیمی , مدارس تاریخی و امام زاده های تاریخی و همچنین بازار قدیمی را در دل خود جای داده است. معماری بناهای تاریخی در این منطقه به سبک قاجار می باشد. محله های قدیمی هچون دباغان و بازار نعلبندان نیز در این نزدیکی ها می باشد. در هر شهری که قدم می گذارید همیشه یک سری محله وجود دارد که شما را آشنا با زندگانی مردمان قدیم می کند و آنجا معرف هویت و شغل و کسب و کار م
بسم الله الرحمن الرحمیم
نذری در ظرف نجس
 
مبحث فضای مجازی یک امر حاکمیتی است و این احکام مطلقا در ید ولایت فقیه  است. ولی امر مسلمین، حضرت امام خامنه ای با صراحت گفتند: «هرگونه عضویت و فعالیت در شبکه های اجتماعی که باعث تقویت دشمنان اسلام و مسلمین شود جایز نیست.»
 
به تازگی با نزدیک شدن به ایام انتخابات، بعضأ پیام هایی در شبکه های اجتماعی ایرانی منتشر میشود که حاکی ازتشویق جوانان حزب اللهی به فعالیت در اینستاگرام صهیونیستی است! این پیام ها ب
بافت تاریخی گرگان به عنوان اولین بافت در کشور ثبت شده است که در این محله می توانید خانه های قدیمی , مدارس تاریخی و امام زاده های تاریخی و همچنین بازار قدیمی را در دل خود جای داده است. معماری بناهای تاریخی در این منطقه به سبک قاجار می باشد. محله های قدیمی هچون دباغان و بازار نعلبندان نیز در این نزدیکی ها می باشد. در هر شهری که قدم می گذارید همیشه یک سری محله وجود دارد که شما را آشنا با زندگانی مردمان قدیم می کند و آنجا معرف هویت و شغل و کسب و کار م

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها